جدول جو
جدول جو

معنی راست شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

راست شمردن
راست انگاشتن، راست پنداشتن، راست و درست دانستن، باور کردن
تصویری از راست شمردن
تصویر راست شمردن
فرهنگ فارسی عمید
راست شمردن
(تَ دَ)
درست انگاشتن، راست حساب کردن. راست داشتن. راست پنداشتن، حقیقت و صدق بکار داشتن:
خاطر شاه را چو آینه دان
همه نقشی در او معاینه دان
آنکه تا بود نقش راست شمرد
نقش کژ پیش او نشاید برد.
اوحدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
مقابل کج کردن و خم کردن، از کجی و پیچیدگی درآوردن، برپا کردن، برپا داشتن، درست کردن، استوار ساختن، آماده کردن، مهیا ساختن، ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست آوردن
تصویر راست آوردن
راست کردن، درست کردن، رو به راه کردن، سر و سامان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پست شمردن
تصویر پست شمردن
خوار و ذلیل پنداشتن، حقیر دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست آمدن
تصویر راست آمدن
سازگار شدن، هماهنگی یافتن، جور درآمدن، درست درآمدن، تحقق یافتن، نظم و ترتیب یافتن، دارای سر و سامان شدن، به اندازه درآمدن، مطابق شدن، به صلاح بودن، درست بودن، برای مثال مستوری و عاشقی به هم ناید راست / گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز (سعدی۲ - ۷۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
(چُ مَ / مِ نِ شَ تَ)
بفکر زمان بودن. با بیصبری انتظار گذشت زمان را داشتن. دقیقه شماری کردن:
بزرگان چشم و دل در انتظارند
عزیزان وقت و ساعت میشمارند.
نظامی (خسرو و شیرین)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ بَ تَ)
راست کردن. راست گردانیدن: شنگولان سوسن در رقص کج کلاه عجب سر راست نموده. ظهیرای تفرشی (از ارمغان آصفی) ، راست نشان دادن. راست و درست بنظر رسانیدن، راست بنظر آمدن. صحیح بنظر رسیدن
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ تَ)
راست کردن. درست کردن. درست آوردن. بسر و سامان رساندن. بصلاح رسانیدن. مقابل ناراست آوردن: گفت یک معالجت دیگر مانده است به اقبال امیرالمؤمنین بکنم اگرچه مخاطره است اما باشد که باری تعالی راست آرد. (چهارمقاله). خدا کار ترا راست آرد، سر و سامان دهد، بر مراد دارد، متناسب آوردن. جور آوردن. زیبای قد ساختن:
شاعر آن درزی است دانا کو باندام کریم
راست آرد کسوت مدحت بمقراض کلام.
سوزنی.
تمشیت، راست آوردن کارها
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساعت شمردن
تصویر ساعت شمردن
دقیقه شماری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست آمدن
تصویر راست آمدن
ساز گار آمدن، مطابقت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست شمردن
تصویر پست شمردن
حقیر دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست آمدن
تصویر راست آمدن
((مَ دَ))
سازگار شدن، هماهنگی یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
((کَ دَ))
آماده شدن، آماده کردن، ترتیب دادن، مسخّر کردن، میل کردن، هوس کردن، مطابق کردن، برابر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
Right
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
corriger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
درست کردن، برخاستن، بلند کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
kurekebisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
düzeltmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
바로잡다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
正す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
לתקן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
memperbaiki
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
सुधारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
исправить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
corrigeren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
corregir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
correggere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
corrigir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
纠正
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
poprawić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
виправити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
richtig stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
แก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی